1989

یک سال پس از وقایع فیلم چهارم، مایکل از تیراندازی جان سالم به در برده و 31 اوکتبر باز می گردد تا انتقام خود را بگیرد ...

یک پسر روستایی به وسیله خرید چند رز شانس از یک پیر زن، تبدیل به رئیس یک گروه خیابانی می شود. او و یک خواننده در کلوپ گروه تصمیم می گیرند کار خوبی برای پیر زن انجام بدهند.

بین دوتویت" معلمی است که همیشه خود را در حیطه قانون حداقل از نظر شخصی می دانسته.وقتی پسر باغبان او توسط پلیس به صورت بی رحمانه ای مورد ضرب و شتم قرارمی گیرد او تصمیم می گیرد جامعه را بر ستونهای عدالت برپا کند...

نیو اورلیانز، سال 1939. «کارفیس»، صاحب کازینو و شریک تجاری سابق سگی به نام «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد. «چارلی»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلی» را می دهد. «چارلی» که در خلیج غرق شده، پای دروازه ی بهشت چشم باز می کند. با این همه، «چارلی» که تشنه ی انتقام از «کارفیس» است، ساعتی را که در بهشت به نام او است می دزدد تا دوباره به زمین باز گردد.

آيووا. «ري کينسلا» (کاستنر) هم راه همسرش، «آني» و دخترشان، «کارين» در مزرعه ي خود زندگي آرامي دارد. تا اين که صدايي از غيب به او مي گويد که اگر در وسط مزرعه اش يک زمين بيس بال بسازد، قهرمان افسانه اي، «جو جکسن بي کفش» ، از دنياي مردگان مي آيد و در آن جا بار ديگر بازي مي کند...

دو دوست رزمی کار از چین در حال اجرای نمایش در ایالات متحده هستند. مشکل از زمانی شروع می شود که یکی از آنها تصمیم می گیرد فرار کند و در آمریکا بماند.

پس از محکوم شدن به صندلی الکتریکی، یک قاتل سریالی بوسیله الکتریسیته به زندگی بازگشته و تصمیم میگیرد از بازیکن فوتبالی که او را تحویل پلیس داد، انتقام بگیرد...

دو فراری تنها فرار این است که خود را به عنوان کشیش بگذرانند و از محاصره پلیس در مرز عبور کنند و به امنیت کانادا بپردازند...

پس از یک فاجعه، جان اینگرام و همسرش رائه مدتی را در دریا در انزوا می گذرانند، وقتی با غریبه ای روبرو می شوند که کشتی در حال غرق شدن را رها کرده است.

زمانی که سه آدم نادان با موفقیت یک موج جنایت در کلان شهرها را سازماندهی می کنند، آن کادت های دمدمی مزاج به خیابان ها می آیند.

یک زوج متاهل تمام تلاش خود را برای بیرون راندن یکدیگر از خانه در یک نبرد شریرانه طلاق انجام می دهند.

دیو ناشنوا است و والی نابینا. آنها شاهد یک قتل بودند، اما این دیو بود که به او نگاه می کرد و والی بود که گوش می داد.

پس از اینکه زنی مجرد و حرفه ای به حال خود رها می شود تا فرزند مردی متاهل به دنیا بیاورد، او یک فرصت عاشقانه جدید در یک راننده تاکسی پیدا می کند. در این میان دیدگاه نوزاد تازه متولد شده از طریق صداپیشگی روایت می شود.

یک آرایشگر جوان که به تازگی وارد یک شهر کوچک لوئیزیانا شده است، در سالن محلی کار پیدا می کند، جایی که گروه کوچکی از زنان پیوند دوستی نزدیکی با هم دارند و از او به جمع استقبال می کنند.

فرانک کلر (آل پاچینو)، کارآگاه آشفته شهر نیویورک، در مورد یک قاتل زنجیره ای تحقیق می کند که قربانیان را با استفاده از تبلیغات شخصی در یک مجله پیدا می کند و آهنگ "Sea of Love" را در صحنه جنایت او پخش می کند. فرانک با کمک شریک زندگی خود، شرمن توهی ، نقشه ای برای یافتن قاتل با استفاده از تبلیغات شخصی خود می سازد...

دو پلیس نیویورک یکی از اعضای یاکوزا را دستگیر می کنند و باید هنگام استرداد او به ژاپن او را اسکورت کنند.

چهار خواهر و برادر باکمن سعی می کنند فرزندان خود را - هر کدام به سبک متفاوت خود - بزرگ کنند و با شادی ها و غم هایی که این روند به ارمغان می آورد کنار بیایند.

یک کارآگاه برای اینکه به او کمک کند تا یک قاتل را پیدا کند، باید سگی خشمگین را بپذیرد.